جدول جو
جدول جو

معنی مالیده ران - جستجوی لغت در جدول جو

مالیده ران(دَ / دِ)
صاف ران و مسطح از فربهی. (گنجینۀ گنجوی، ص 139). آنکه دارای رانی صاف و مسطح است از فربهی:
صد اشتر قوی پشت و مالیده ران
عرق کرده در زیر بار گران.
نظامی (گنجینۀ گنجوی ص 139)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ شُ دَ)
گوشمال یافتن. تنبیه و مجازات شدن. سرکوب شدن. منکوب شدن. شکست خوردن: و به جنگ علی تکین رفت و به دبوسی جنگ کردند و علی تکین مالیده شد و از لشکر وی بسیار کشته آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 335). و رجوع به مالیدن و مالیده شود، پایمال شده. از هستی ساقط شده. از بین رفته: گفت این چه بود که ما کردیم لعنت خدای براین عراقیک باد، فایده ای حاصل نیامد و چیزی به لشکر نرسیدو شنودم که رعایای آن نواحی مالیده شدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 468) ، له کرده. له شده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و نشان او آن است که نرم و سپید بود و زود مالیده شود و آنچه نر باشد... سخت باشد و دشخوارمالیده شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ سُ)
مالیده ران. از صفات نیک اسب. کفل پر:
بازی کن و چابک و طرب ساز
مالیده سرین و گردن افراز.
نظامی.
و رجوع به مالیده ران شود
لغت نامه دهخدا
آنکه دارای رانی صاف و مسطح است (از فربهی) : صد اشتر قوی پشت و مالیده ران عرق کرده در زیر بار گران. (نظامی گنجینه گنجوی 139)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالیده شدن
تصویر مالیده شدن
مالیده گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار